یادداشتهای روزانه

ساخت وبلاگ
5شنبه هفته پیش بود انگار .تو کانال یکی ار تورهای گردشی ،برا تو نیم روزه اشنویه( گیلاساش معروفه) ثبت نام کردم. این خبرنگاراو روزنامه ای هارو دعوت کرده بودند.منتها خوش ندارم با فضول جماعت و مفتشا برم جایی.(خودمم قبلا خبرنگاربودم.قصدم توهین نیس ولی اینا واقعا مفتش جماعتن!) شنبه بعدازظهری قرار رفت داشتم یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 82 تاريخ : سه شنبه 27 تير 1396 ساعت: 14:27

یکشنبه 18 تیر 1396 جمعه عصررفتیم خونه رو تمیزکاری کنیم .جاروبرقی کشیدم به موکت اتاقا و بالکنو شستم و یه مقدار دسشویی و اشپزخونه رو جرم گیرریختم به دیواراش...ننه ام هم دستمال کشید جلوی پنجره و پنجره هارو و اینور اونوروو. تو راه بهش گفتم که علی دوشب فقط به من زنگ زد !این یعنی چی !یعنی پشت تلفن برامن غ یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 80 تاريخ : دوشنبه 19 تير 1396 ساعت: 17:44

چهارشنبه 14 تیر 1396 شاید بگم بلد نیستم محبت کنم. ولی میتونم بگم زبون بازی و سیاست هم بلد نیستم...وقتی میبینم چیزی تو خونه کمه میگیرم میارم .ولی یه دوستی دارم باسم رویا میگه اشتباه میکنی .بگو مادرم  فلان چیز توخونه نداریم ،بگیرم بیارم یا بیام باهم بریم.یا مثلا بزنگ بگو چیزی لازم داری برات بگیرم ؟... یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 73 تاريخ : چهارشنبه 14 تير 1396 ساعت: 19:07

سه‌شنبه 13 تیر 1396 وجود من آبروریزیه براشون.علی اقا( براشون ابروریزی هستش که بگن خاهرش رفته تنهایی زندگی میکنه).خاک تو اون مغزتون بریزم که مغزتون کهنه اس و هیچوقت درست نمیشه. مغز نیست که.اینم مثه ننه ام فکرشو مزخرفه.دوشبه از خونه رفتم فقط علی اقا زنگ زده! فقط زنگیده .چون کارداره نمیتونه بیاد خونه م یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 87 تاريخ : چهارشنبه 14 تير 1396 ساعت: 5:22

چهارشنبه 31 خرداد 1396 و اما آخرین روز بهاری ...یکی از همکارای دفتر بالایی( من میگم بچه های بالا) امروز اخرین روز بود که  اومده بود محل کار و از فردا قراره بره خدمت سربازی ..پسر با ادب و بانزاکتی هستش .بامید خدا به خوشی و سلامتی..سرظهری خیلی خسته بودم .باید میرفتم سالن .محیط کاری ها چقد میفرقه باهم یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 89 تاريخ : دوشنبه 12 تير 1396 ساعت: 15:38

یکشنبه 4 تیر 1396 یکی از اقساطم تاریخ واریزش دیروز بود .من از همه جا بیخبر دیدم نمیتونستم صبحی برم بانک .گفتم بعدازظهر میرم. رفتم ناهارخوردم و اماده شدم.تا رسیدم دم در بانک دیدم نوشته  شعبه تا ساعت3 دایر میباشد!!!یعنی قشنگ یه ماه بود بیرون نرفته بودم!خلاصه برگشتم رفتم سمت خیام ..بازم چشام افتاد به ک یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 97 تاريخ : دوشنبه 12 تير 1396 ساعت: 15:38

 امروز دقیقا یه سال گذشت از خرید خونه ام.داشتم نوشته های تیرماه 95 رو میخوندم.  استرس هایی که داشتم و میتنوم بگم بازم دارم .البته این بار استرسم برای یه هدف دیگه اس. واونم داخل آپارتمانه .تغییراتی که میخام بدم .خرجهایی که میخام انجام بدم. انگاری همین دیروز بود سال پیشو میگم.شبای قدر بود قشنگ تو ذهنم یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 68 تاريخ : دوشنبه 12 تير 1396 ساعت: 15:38

سه‌شنبه 6 تیر 1396 دومین روز تعطیل عید فطر هم تموم شد صبحی اصلا حوصله هیچی ندانستم گفتم اتاقمو تمیز کنم و یه دوش بگیرم  یکم سرحال بشم .اصلا حس خوشی و تعطیلی ندارم.آدم باید دلش خوش باشه .البته ناشکر نیستم .شکررخداا.خاهری یکم موهامو درست کرد وخوشجل شدم.عصری ننه ام باز هوس باغچه خریدنش گرفته بود . چندی یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 81 تاريخ : دوشنبه 12 تير 1396 ساعت: 15:38

چهارشنبه 7 تیر 1396  امروز قرار بود خونه رو تحویل بگیرم چون خالی شده خونه .ساعت11 بود زنگید بابای مستاجر .گفتش 3 تومن برام واریز کنین الان .3 تومن کارت به کارت کردم .سرظهری هم زنگیدم 2ونیم  قرار گذاشتیم .به ننه ام هم زنگیدم گفتم آماده بشه .رفتیم خونه رو تحویل گرفتیم .گفتم من برم 4 تومنو هم کارت به ک یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 84 تاريخ : دوشنبه 12 تير 1396 ساعت: 15:38

دیگه نتونستم گمشوهای ترکی  ننه مو هضم کنم.لباسا وکامپیوترمو برداشتم.سوار ماشینم شدم و اومدم خونه خودم.خداااا من راه درستو انتخاب کردم. خودت شاهدی.امیدم فقط خدایی خودته.کمکم کن.من دختر بدی نبودم .الهی بامید خودت

یادداشتهای روزانه...
ما را در سایت یادداشتهای روزانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9soly618 بازدید : 45 تاريخ : دوشنبه 12 تير 1396 ساعت: 15:38